خاطرات عشق


دیارعشق

علمی دیدنی واطلاعات عمومی

 

خدا گفت زمین سردش است.
چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من
خدا شعلی ای به او داد
لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت
سینه اش اتش گرفت
خدا لبخند زد.لیلی هم
خدا گفت:
شعله را خرج کن زمینم را بهاتش بکش
لیلی خودش را به اتش کشید
خدا سوختنش را تماشا کرد
لیلی میترسید
میترسید اتشش تمام شود
لیلی چیزی از خدا خواست
خدا اجابت کرد
مجنون سر رسید
مجنون هیزم اتش لیلی شد
لیلی گر میرفت
خدا حظ میکرد
اتش زبانه کشید اتش ماند
و
زمین خدا گرم شد
خداگفت:اگر لیلی نبود
زمین من همیشه سردش بود. 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1390برچسب:لیلی,عشق,مجنون,عشق لیلی,ساعت 21:7 توسط دانیال| |


Power By: LoxBlog.Com